در دوره ای که کره زمین دستخوش
تغییرات بزرگ جغرافیایی شده بود نخستین
پستانداران از نوع نخستیها پا به عرصه زندگی
گذاشتند این تغییر یا انقلاب بزرگ که میلیونها
سال به درازا کشید و دگرگونی هایی در خشکی ها،
آب و هوا و پوشش گیاهی کره زمین پدید آورد
انقلاب لارامید نامیده می شود. در جریان این
انقلاب تعادلی که تا آن زمان در دنیای جانوران
وجود داشت به هم خورد دایناسورها برای همیشه
از میان رفتند و پستانداران، پرندگان و حشره
ها بر جهان حیوانات مسلط شدند جنگلهای پوشیده
از درختان خزان دار و گلدار، حشره ها را به
سوی خود جب کردند و حشره ها نیز پرندگان و
پستانداران را به سوی خود کشیدند
تقریباً 60 میلیون سال پیش یعنی
در دروه پائوسن انواع پستانداران اولیه بیش و
کم شبیه به هم بودند آنها بدنی کشیده و بلند،
دست و پای کوتا، چشمانی کوچک و لی بینی ای فوق
العاده بلند و متحرک داشتند. حشره خوارانی که
چون تشی یا شرو و نخستیها یا گوشتخواران تفاوت
جسمانی چندانی با هم نداشتند آنها همگی غذای
نسبتاً مشابهی اشتند وانواع حشره ها، کرمها،
و بزمجه های کوچک را می خوردند و زندگی
یکنواختی هم داشتند.
پس از آن جنگلها سر از خاک
برآوردند واین پستانداران اولیه نیز رفته رفته
به گروههای جداگانه و کاملاً مشخصی تقسیم
شدند بستر جنگلها زیستگاه حشره خواران و
پستانداران کوچک باقی ماند در حالی که آسمانه
آنها یعنی روی درختهایشان جایگاه نخستیها شد.
نخستیها با گزینش یک چنین زیستگاهی مجبور شدند
خود را به غذاهای جوراجور تازه عادت دهند به
جای حشره هایی که به حد وفور در روی زمین یافت
می شد انواع محصولات درختی مانند برگ ، میوه ،
جوانه و گل هم به فهرست غذاهایشان افزودند
همچنان که جثه نخستیها در جریان تکامل تدریجی
بزرگتر می شد گیاهان جای حشره ها را در غذای
روزانه آنها گرفتند امروزه فقط کوچکترین
نخستیها مانند مارموزتهای آمریکای جنوبی بخش
عمده ای از خوراکشان را از حشره ها تامین می
کنند.
زندگی درختی نسبتاً سریع شکل
ظاهر نخستیها را دگرگون ساخت و پس از 10
میلیون سال یعنی در دوره ائوسن تقریباً مسلم
بود که موجوداتی که می توانند از درختان بالا
بروند از آبها شنا کنان بگذرند ودر روی
شاخساران جست و خیز کنند همان میمونها و آدم
نماهای آینده خواهند بود.
نخستیهای دوره ما به دو گروه
اصلی تقسیم می شوند پروزیمین ها وآدم سانان که
آنها را نخستیهای پست و عالی هم می نامند.
پروزیمین ها که معنای لغوی آن پیش از میمونها
یا میمونهای اولیه است نماینده مرحله انتقال
از پستانداران حشره خوار اولیه به میمونها
هستند. پروزیمین ها که در افریقا و ماداگاسکار
و آسیای جنوب شرقی زندگی می کنند به شش
خانواده اصلی تقسیم می شوند شروهای درخت زی(
که تصور می شد بیش از همه شبیه پستانداران
اولیه ای باشند که آدم سانان شاخه ای از
آنهایند) شبروحها، ایندریس ها، آی آی ها،
لوریس ها و سرانجام تارسیه ها. در این کتاب ما
به بررسی آدم سانان عالی به استثنای انسان می
پردازیم که به 5 تیره تقسیم می شوند. این
جانوران از نظر پراکندگی جغرافیایی اندازه
جثه، چگونگی زندگی اجتماعی رفتار و مهمتر از
همه میزان هوش با هم اختلاف فراوان دارند از 5
خانواده آدم سانان عالی، سه خانواده در
افریقا و آسیا و دو خانواده در آمریکای جنوبی
یافت می شوند.
روی هم رفته میمونهای آمریکای
جنوبی را میمونهای دنیای جدید و میمونهای دیگر
بخشهای جهان یعنی بابونها ، لانگورها و ماکاک
ها را میمونهای دنیای قدیم می نامند بین
میمونهای دنیای قدیم و دنیای جدید از نظر
اندازه بدن، شکل دندانها، بینی، جای انگشت
شست، دم و نشیمنگاه تفاوتهای اساسی وجود دارد.
میمونهای دنیای قدیم خانواده
بسیار بزرگ و گوناگونی را تشکیل می دهند که به
دو شاخه اصلی تقسیم می شود. شاخه اول در
برگیرنده گنونها، ماکاک ها و عنترها و
بابونهای همه چیزخوار است. شاخه دوم شامل
لانگورهای جنوب شرقی آسیا ومیمونهای کولوبوس
افریقا می شود این میمونها فقط از برگ درختان
تغذیه می کنند و به همین دلیل، برگخوار نامیده
می شوند. دستگاه گوارشی این میمونها با
میمونهای همه چیز خوار بکلی تفاوت دارد مثلاً
لانگورها معده دگرگونی یافته ای دارند که بی
شباهت به معده گاو و دیگر جانوران علفخوار
نیست.
در حدود 200 گونه از نخستیان
(میمونها)در آفریقا آسیا و نواحی مرکزی
آمریکای جنوبی وجود دارد این شش نمونه تعدادی
از گونه های مختلف و رفتارهای اجتماعی آنها را
که در گروه وجود دارد نشان می دهد
سبیدها ومارموزت های دنیای جدید
تمام غذای خود را تقریباً از خوردن برگ درختان
بدست می آورند و بیشتر اوقاتشان را روی درخت
می گذرانند و جثه آنها عموماً از جثه
میمونهای افریقایی کوچکتر است.
سرانجام آدم نماها به دو خانواده
تقسیم می شوند: آدم نماهای کوچک که شامل گیبون
و سیامانگ و آدم نماهای بزرگ که شامل گوریل ،
شامپانزه و اورانگوتان می شوند با وجود
تفاوتهایی که 5 خانواده نخستیهای عالی را از
هم متمایز می سازد همگی صفات مشترکی دارند که
آنها را از دیگر پستانداران مشخص می کند.
بیشتر خانواده میمونها روی
درختان زندگی می کنند آنها عمدتا" در جنگلهای
استوایی آفریقا آسیا و آمریکای شمالی زندگی می
کنند چشمهایی رو به جلو آنها را قادر می سازد
تا زمانی که روی شاخه تاب می خورند و وقتی که
حشرات تیز پرواز را برای خوردن شکار می کنند
بتوانند فاصله ها را دقیقا" تشخیص دهند
میمونها از دستهای گیره ای و پاهای خود برای
گرفتن شاخه ها و گرفتن غذای خود استفاده می
کنند برای یک میمون درخت نشین مشکل است که
بتوان از میان شاخ و برگ متراکم درختان دیگران
را به خوبی ببیند در نتیجه آنها از طریق صحبت
کردن با همدیگر ارتباط برقرار می کنند
حس بویایی
به طور کلی می توان گفت جانوران
درخت زی برای بقای خود کمتر از جانوران زمین
زی به حس بویایی خود متکی اند. برای جانوران
درنده، چه شب رو و چه روز رو داشتن حس بویایی
قوی بسیار ضروری است. نخستیهای عالی، جانوران
دیگر را شکار نمی کنند و به جز میمون دوروکولی
آمریکای جنوبی هیچ یک شب رو نیستند.
در نخستیهای عالی حس بویایی از
نخستین روزهای گام نهادن در مسیر تکامل اهمیتش
را از دست داد و در نتیجه ساختمان بینی شان
ساده تر و نوک آن کوتاهتر شد. از همین جاست که
صورت بیشتر نخستیها پهن است یکی از ویژگیهای
بینی پستانداران این است که نوک آن از یک ورقه
پوست مرطوب و بی مو پوشیده شده است. لب بالایی
پستاندارانی مانند سگ و گربه شیاردار است و
لثه پشتی چسبیده است. نوک بینی نخستیهای عالی
خشک و مودار و لب بالا آزاد است. این آزادی لب
بالا ابهت بیشتری به چره جانور می دهد.
حس بینایی
معمولاً ضعیف شدن یک حس یه قوی
تر شدن حس دیگری منجر می شود و این درست همان
چیزی است که در نخستیهای عالی دیده می شود. حس
بینایی نخستیهای عالی بسیار قوی است و می
توانند هر چیز دور یا نزدیک را به خوبی ببیند
رنگها را از هم تشخیص می دهند و طول و عرض و
ارتفاع را هم متوجه می شوند(دید سه بعدی
دارند). این خصوصیت زاییده تغییر محل حدقه های
چشم در جمجمه است چشمهای بیشتر پستانداران در
طرفین صورت قرار دارند و میدان دید دو چشم بر
هممنطبق نمی شود و نمی توانند اشیاء را سه
بعدی ببینند در نخستیهای عالی حدقه چشمها به
هم نزدیکتر شده است و نتیجتاً میدان دید چشم
ها تا حدودی نتیجه کوتاه و باریک شدن بینی و
ضعیف تر شدن حس بویایی بود. دگرگونی تکاملی حس
بینایی به بزرگتر شدن مرکز بینایی در پشت
مغز(لبه پس سری) منجر گردید و شکل پیازی پشت
جمجمه نخستیهای عالی نیز از همین دگرگونی ناشی
شده است.
حس شنوایی
بر خلاف گوشهای بزرگ و پر تحرک
پستاندارانی چون خرگوش صحرایی که مثل رادار
بشقاب مانندی دائماً به این سو و آن سو تغییر
جهت می دهند گوش نخستیهای عالی کوچک، ساده و
بی حرکت است. جانور با چرخاندن سر از یک سو به
سوی دیگر می تواند بفهمد که منبع صدا کجاست
طبیعی است که پستاندارانی که می توانند هردو
گوش خود را به طرف منبع صدا بگردانند بر
جانورانی که نمی توانند چنین کنند امتیاز
دارند، ما قدرت دید استثنایی نخستیها این
نقیصه را جبران می کند.
حس بساوایی
به موازات تکامل حس بینایی
همترین اصلاح در حس بساوایی خستیها حساس شدن
سر انگشتان به عنوان اندامهای لامسه بود.
پستانداران دیگر برای تماس با جهان پیرامونشان
از بینی، دهان و موهای بسیار حساس سبیل خود
استفاده می کنند اما نخستیها می توانند از 20
سر انگشت بسیار حساس دست و پا نیز بهره گیری
کنند. جانور معمولاٌ از پاهای خود برای
نگاهداشان بدنش و از انگشتان دستهایش برای کشف
حسی و تماس با اشیاء استفاده می کند.
شالوده این پیشرفت تکمل و چنگالی
شدن ناخنها است. چنگالها که از نوک انگشتان
بیرون می آیند برگشته و بلند و اغلب خیلی تیز
هستند در حالی که ناخنها که در پشت نخستین بند
سر انگشتان می رویند کوتاه و نسبتاً مسطح
هستند. در نتیجه نوک انگشتان که دیگر مانعی
مانند چنگالهای برآمده بر سر راهشان نبود،
توانستند به عنوان اندامهای لامسه تکامل
یابند.
علاوه بر نقش مهمی که انگشتان در
لمس کردن اشیاء دارند قدرت گیرندگی شان نیز
زیاد است گرفتن با حرکات هماهنگ همه انگشتان
از جمله انگشت شست که به دور شئ می پیچند و آن
را محکم یه کف دست می چسبانند میسر میشود و
این حالتی است که فقط در صورت نبودن چنگال
تحقق پیدا کند. شست از چهار انگشت دیگر مجزا
است و تا حدودی مستقلاً حرکت می کند و این
ویژگی مخصوصاً در آدم نماها و میمونهای دنیای
قدیم خیلی تکامل یافته است. در این گروه از
نخستیها می گویند شست حالت تقابل دارد. انگشت
شست هنگامی که برای گرفتن یک شئ به طرف کف دست
می چرخد در حول حور خودش 90 درجه گردش می کند
به طوری که پس از پایان حرکت، نوک شست درست رو
در روی نوک چهار انگشت دیگر قرار می گیرد. شست
میمونهای دنیای جدید قدرت چنین گردشی را در
حول محور خود ندارد و در نتیجه نمی تواند
کاملاً در مقابل چهار انگشت دیگر قرار بگیرد.
شستی که در مقابل انگشتان دیگر قرار بگیرد.
انجام دادن کارهای بسیار حساس دستی را ممکن می
سازد. مثال جالب این توانایی جوییدن بدن
یکدیگر در نزد میمونهای دنیای قدیم است. که با
کمال دقت لا به لای موهای یکدیگر را برای در
دور کردن ذرات ریز کثافات و پوسته های شوره
بدن جستجو می کنند.
سرانجام باید از مهمترین و
برجسته ترین صفت اختصاصی نخستیهای عالی یعنی
توانایی راست نشستن، راست ایستادن و حتی راست
راه رفتن روی دو پا نام برد. البته
پستاندارانی مانند کانگورو روی دو پا راه می
روند یا درست تر آنکه جست میزنند راه نمی
روند. ققط خرسها به طور طبیعی روی دو پا راه
می روند ولی آنها نیز چنانچه در سیرکها تربیت
نشده باشند نمی توانند بیش از چند قدم روی
پاهای خود راه بروند برخی از نخستیهای عالی به
دلایل مختلف مثلاً برای حمل خوراک در بغلشان
مسافات زیادی را روی دو پا راه می روند یا می
دوند، شامپانزه ها ، میمونهای ماکاک ،
میمونهای عنکبوتی، گیبن و گوریل به واسطه
مهارتی که که در راه رفتن روی دو پا دارند
معروفند ولی در مقایسه با راه رفتن انسان،
خیلی ناشی به نظر می رسند.
توجه مخصوصی که دانشمندان به
نخستیها نشان می دهند بیشتر به این جهت است که
انسان از انواع آنها است. جالینوس فیلسوف بزرگ
یونانی اهل پرگامو، نخستین کسی است که 2000
سال پیش به این موضوع پی برد و به شاگردان خود
یاد داد تا به جای شکافتن کلبد انسان کالبد
میمون را بشکافد زیرا به گفته خود او آدمسانان
بیشترین همسانی را به انسان دارند. این همسانی
چیزی به مراتب بیش از شباهت در ساختمان ظاهری
بدن است. زیرا شامل بیماریهایی نیز می شود که
انسان و دیگر آدم نماها مستعد ابتلا به آنها
هستند ولی پستانداران دیگر مستعد ابتلا به
آنها نیستند به این ترتیب نخستیها از یک جهت
بررسی گذشته انسان و میراث تکاملی او است.
بیشتر نخستیان در گروههای
اجتماعی زندگی می کنند گروههای اجتماعی از
گروههای 2نفره (یک جفت میمون دراز دست)تا گروه
بوزینه زشت درنده خوی آفریقا و عنترهای دم
کوتاه که گروههای چند صد تایی را تشکیل می
دهند متغیر هستند نخستیان جزء هوشیارترین
حیوانات هستند رفتار درون اجتماعی آنها
معمولا" پیچیده بوده و مکاملات بین افراد گروه
همگی دارای اهمیت می باشند آنها بوسیله تعدادی
سیگنال(علامت بصری)صدا بو و لمس کردن با
یکدیگر مکالمه می کنند